سه‌شنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۵

شکوائیه از مأمورین اطلاعات خرم آباد به شوراي امنيت كشور

بنام خدا

رياست محترم دبيرخانه شوراي امنيت كشور

سلام عليكم:

اميدوارم با خواندن تمام اين عريضه و پاسخ مثبت و با نتيجه مطلوب چه به سود و يا زيان يك زن كه نويسنده اين عريضه مي باشد احقاق حقي گردد تا شايد خودم و سه فرزندم كه در  اين صحنه وحشتناك مورد هجوم عده اي كه خود را نماينده قانون و نيروي انتظامي معرفي نمودند قرار گرفته بطوريكه بعد از دو روز هنوز سينه و ريه خود و فرزندانم دچار تنگي نفس در اثر زدن اسپري توسط يكي از آقايان نماينده قانون گرديده و فرزند كوچكترم بنام صالح وحدت دچار دلهره و مرتباً دچار كابوس است و هزيان ميگويد. انشاء الله مطمئن هستم بحمد الله در مملكتي زندگي ميكنم كه احكام قرآن كتاب آسماني كه به سينة بهترين خلق خدا حضرت رسول اكرم نبي گرامي سيد المرسلين فخر آدم حضرت محمد (ص) فرود آمده تماماً در اين مملكت شعار مؤمنين و مؤمنات ميباشد و صاحب رهبري سيد يكي از فرزندان و سلاله و ذريه پاك حضرت رسول اعظم آيت الله العظمي حضرت حاج سيد علي خامنه‌‌‌‌اي كه افتخار جهان اسلام بوده و ساير ممالك اسلامي از ارشادات و راهنماييهاي پيغمبر گونه اش فيض برده و ميبرند و با انتخاب يكي ديگر از ايرانيان اصيل و مورد قبول حضرت امام خامنه اي ، برادر مكرم حاج دكتر احمدي نژاد مقام محترم رياست جمهوري كه اولين كلام و پيام شادباشي جهانگيرش بنام حكومت عدالت خود معرفي نموده چه انتظاراتي و چه اميد هايي ثمر بخشي را در دل تك تك آحاد ملت گرامي و اسلامي ايران بوجود آورده تا به جايي كه هر مسلم و يا حتي غير مسلم و غير شيعه از رهنمودهاي مقام رهبري و حكومت عدل و عدالت علي گونه بهره مند و زير سايه پر بركت اسلام كليه ملت اسلامي در آرامش و آسايش بسر مي برند حال درد دل يك زن كه بدون واسطه مقام محترم رهبري و مقام محترم رياست جمهوري و شما را به مصداق مؤمنين برادر يكديگرند از برادران ديني خود دانسته و انتظار كارگشايي و رفع مشكل را دارد كه انشاء الله اين نحوة پيگيري درختي پر ثمر باشد براي توشه آخرت خود و زن بچه هايت.

برادرم به عرض ميرسانم روز چهارشنبه مورخ : 10/3 85 ساعت حدود 10 صبح يك عده بعنوان مأمور قانون كه هويت هيچ كدام برايم مشخص نبود به در منزل ما واقع در خرم آباد - لرستان - خيابان علوي - كوچه شهيد دانش - بن بست حقير آمده و بطور وحشتناكي به در و ديوار و پشت بام و سر تراس خانه هجوم آوردند و مي خواستند به زور در خانه را باز كنند به عنوان اينكه حكم قضايي دارند . با شنيدن سرو صدا مخفيانه از گوشه پنجره متوجه شدم كه هيچ علامت مشخصه اي كه دال بر مأمور دولت باشند نداشتند در حاليكه دو فرزندم بنام سحر دخترم و صالح پسرم به من چسبيده و از ترس مي لرزيدند متوسل شدم به بيبي دو عالم فاطمه الزهرا سلام الله عليها و از وجود نازنين اين خانم خواستم كه بارها شنيده ام چه معجزاتي داشته و هر كسي به ايشان متوسل شده به مراد رسيده ، از ايشان خواستم كه خودش حافظ و نگهبان ما باشد.

خدا را گواهي  بلافاصله اين اساس پيش آمد از زبا ن پسرم مي گويم مي گفت مادر مي شنوي كسي كه مي گوييد در را باز نكنيد من هم كمك مي كنم و صداي يك زن مثل خاله فاطمه است كه در اين موقع آرامشي بر من و دخترم كه در حال گريه كردن بوديم دست داده و با هم لبخند زديم و دخترم گفت : فاطمه الزهرا ممنونم چون مطمئن شديم كه اتفاقي نمي افتد و مرادمان بر آورده شد تا بعد از گذشت حدود نيم ساعت يا چهل دقيقه سكوت برقرار شد و آن كسي كه پشت پنجره دستگيره در را براي باز كردن فشار مي داد فاصله ما با اين شخص يك شيشه مات چهار ميلي بود، شنيديم كه يك نفر ديگر به آن شخص مي گويد به ما گفتند كه ماهواره دارد خبري نيست، خلاصه اينكه از پشت بام با گفتن جملاتي از قبيل كسي خانه نيست تا چه رسد تجمعي باشد كه اين گفته هاي مشكوك سياه دلخراش و دردناك بود كه بحمدالله پشت بام را ترك كردند و سكوتي نسبي ايجاد شد بعد از شايد يك ساعت زنگ در خانه به صدا در آمد پشت پنجره رفتم ديدم يك آقاي بسيار محترمانه و مؤدبانه پرسيدند منزل حاج آقا وحدت اينجاست؟ عرض كردم بله گفتند: از طرف دادگاه آمده ام چند سؤالي از ايشان داريم و بپرسم و من عرض كردم شوهرم اينجا نيست ايشان گفتند پس زحمت بكشيد پايين بياييد و اين كاغذ را امضاء بكنيد عرض كردم بنده از ناحيه كمر مشكل دارم و پايين آمدن برايم دشوار است ايشان فرمودند پس من در دادگاه ميگويم كه شما چه گفته ايد. از ايشان تشكر كردم و نامبرده خداحافظي كرده و رفتند كه در اين موقع موبايل دخترم به صدا در آمد گفت: مامان دايي جان است. وقتي با ايشان صحبت كردم گفت: كوچه شما بطور مشكوك در رفت و آمد بودند، نكند براي آزار و اذيت آمده اند و يا مزاحمتي براي حاجي ايجاد كنند كه من همچون منتظر فريادرسي بودم زير گريه زدم و گفتم دادش اينجا هستي ماوقع را تعريف كردم. گفت سريعاً زنگ بزنيد 110 گفتم صالح زنگ زده و جوابي ندادند يكبار هم خودم زنگ زدم گفتم نشاني دادم ولي نيامدند كه معلوم شد ظاهراً از پيش برنامه ريزي شده. خلاصه بعد از مدتي برادرم به خانه ما آمد و گفت: آن چند نفر نيستند و گويا چند نفري ديگر احتمالاً پست عوض كرده باشند خلاصه تا ساعت حدود 8 شب پيش ما ماندند و چون پسرم علي كه متأهل است با پسر عمويش به خانه آمدند ديگر برادرم به خانه خودش رفت و حالا ديگر ما پنج نفر شديم و موضوع را به پسرم و پسرعمويش نگفتم چون مراعات كردم كه متأسفانه رأس ساعت نه و بيست دقيقه شب زنگ در حياط زده شد و پسرم علي در را باز كرده و عده اي ديگر به محض ورود حدود هفت يا هشت نفر بودند و ما چون سر سفرة شام بوديم از پايين خبر نداشتيم كه يكي از آقايان گفت شما شامتان را بخوريد كه پسرم گفت آقا ببخشيد شما باشيد با چنين وضعي شام ميخوريد؟ شما كي هستيد، ماجرا چيست؟ اظهار داشتند كه از طرف دادگاه و وزارت دادگستري و به ايشان يك برگ كاغذ كه نوشته بود تا ساعت دوازده شب چون ديگر مجال خواندن ندادند من گفتم آقا يك برگ از اين حكم قانون بايد به ما ابلاغ شود، آيا اين كار عملي هست، كه ناگهان با برخورد ناجوانمردانه چند نفر از آقايان مواجه شديم و پسرم را گرفتند با اين جملات؛ ما نمي گذاريم شما توي اين مملكت برينيد (البته چون درد دل است سعي مي شود از كلمات زشت و پليدي كه به خودم و دختر و  فرزندان و شوهرم مي شد اجتناب شود) بله پدرِ، پدر سوخته ديوس و دبنگت كجاست. يك نفر ديگر از گاز اسپري استفاده كرده به صورت خودم و بچه هايم گرفتند كه همگي دچار تنگي نفس شديم.

آقا برادرم الان چهارمين ساعت كه مشغول اين عريضه شدم چون با ياد آوردن آن كلمات ركيك و جملات غير انساني و اسلامي قلم از دستم مي افتد و اشك امان نميدهد.

خدايا شاهد هستي عمري را در خانه ابا عبدالله حسين (ع) و مادر گراميش فاطمه جان گدايي كرده‌ايم، يا فاطمه آيا عشق به خاندان نبوت و رسالت و عشق ورزيدن به ائمه اطهار و معصوم در مملكتي آنهم اسلامي اين همه مشكل دارد؟ مگر در مملكت اسلامي گوينده شهادتين، دوستدار حضرت محمد (ص) و دوستدار علي ابن ابيطالب و يازده فرزند دلبندش و يك خانواده شيعه اثني عشري و دوازده امامي كه روزي پنج بار فريضه نماز و به اندازه وسع نوافل را انجام مي دهد، روزي چند بار آيه الكرسي و صلوات كبيره چهارده معصوم را به زبان جاري مي سازد. آيا خانوادة شهروند اسلامي كه رأي مثبت به جمهوري اسلامي داده و رعيت دولت عِليه نظام مقدس جمهوري بوده بايد با چنين افرادي كه شايد با نفوذ در دستگاههاي دولتي ميخواهند ضربه به اسلام وارد آورند، مشكل داشته باشيم آيا ما مسلمان نيستيم و نبايد جان و مال و ناموس و عرض و وراثت مسلمين زير لواي پرچم اسلام در امان باشد؟ آيا از احاديث و روايت و از سخنان بزرگان دين نخوانده و نشنيده ايم كه اخلاق و ادب اسلامي چيست مگر قرآن نميفرمايد : اي كساني كه ايمان آورده ايد و مؤمن هستيد هرگز سخن بد و زشت به افراديكه مسلمان نيستند حتي به افراديكه خدا را نميخواهند نزنيد چه بسا آنها بخدای شما بدگويند.

 اشك نميگذارد مابقي روضه و مصيبت جانكاهي كه به من و بچه هايم گذشته تعريف كنم اي كاش فردي را مأمور و معين فرمايد و مأموريت دهيد به منطقه بيايد و از زبان تك تك فرزندانم ماوقع را بشنوند. آيا تفتيش خانه بايد با بردن مسايل شخصي، مالي، غيرمالي، عقدنامه، موبايل، كيس كامپيوتر، اسناد حسابداري، عكسها، فيلم هاي خانوادگي و خلاصه شناسنامه و ساير موارد باشد تا چه رسد كه خود اين حقير و شوهرم بجرم درويشي آنهم سلسلة جليلة نعمت اللهي سلطانعليشاهي گنابادي مورد هجوم قرار بگيريم به نظر شما تا به حال كه حدود بيست و هشت سال از عمر با سعادت و پر بركت دولت اسلامي و جمهوري اسلامي سپري گرديده تا به حال از طرف دولت عليه و از طرف رياست جمهوري كه تا به حال بوده و حال هم توسط آقاي احمدي نژاد اداره مي شود دستوري يا قانوني مبني بر تحريم يا غير اسلامي بودن اين سلسله صادر گرديده؟!

از آن بالاتر و مهمتر چه در زمان قيد حيات پر بركت امام خميني طاب ثراه و در حال حاضر توسط مقام محترم رهبري حضرت امام خامنه اي فتواي عليه اين سلسله صادر گرديده كه جرم محسوب شود و مسلمانان مورد هجوم قرار گيرند، خلاصه كنم در پايان اجباري گلايه ها و شكايتم نظر محترم آن مسئول عزيز را به قانون احترام به آزاديهاي مشروح و حفظ حقوق شهروندي كه در جلسه علني روز سه شنبه مورخ 15/2/83 مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 16/2/83 به تأييد شوراي نگهبان رسيده و طي نامه شماره : 10718 مورخ 21/2/83 مجلس شوراي اسلامي واصل گرديده معطوف داشته و انتظار دارم چنانچه شوهرم در بند گرفتار است دستور آزاديشان را صادر كنيد، چون يكي دو بار بيشتر از سه شنبه تا بحال با ما تلفني صحبت نكرده و هر دو بار هم مطلع از ماوقع بوده و خيلي هم سر و حال و شاداب با ما سخن مي گفت اين شك را داريم به قول فرزند كوچكم كه مي گويد: مامان نكند بابا را بازداشت كرده اند مثل فيلمهاي كه تلويزيون نشان ميدهد دارند شكنجه اش مي كنند و مجبورش ميكنند كه اينطور به خانواده ات تلفن بزن و صحبت كن اين عمل براي ما مشكوك است.

شما را به خدا لطف بفرماييد به خاطر رضاي خدا و جلب رضايت او دستورات لازم جهت پيگيري مسئله صادر شود و اگر شوهرم را بازداشت كرده اند او را آزاد كنند و اگر هم آزاد است ترتيبي اتخاذ گردد كه به خانه برگردد در پايان ضمن پوزش از مزاحمت با اميد عفو و انتظار اقدام لازم، بي رابطه نمي باشد و حتماً هم خالي از لطف نيست انگيزه و علت اين گرفتاري و مصيبت كه در بهمن ماه 1384 از طرف يكي از مسئولين اطلاعات ستاد خبري خرم آباد به خانه ما پيش آمده ناگفته نماند كه روز و شب مبعث حضرت رسول (ص) شوهرم در اثر تلفني كه از ناحيه همين شخص به ايشان زده و او را به اداره اطلاعات احضار كردند در بازداشت اين شخص بوده، بعد از مسئله قم به اسم مستعار خود را از اداره اطلاعات معرفي كرد و شوهرم را ميخواست كه به اداره اطلاعات ببرد من هم فوراً در پي راهنمايي يكي از بستگانم صداي نامبرده را ضبط كردم چون از ايشان خواستم اگر شوهرم را كار داريد لطفاً با حكم دادگاه قضايي باشد كه بفهميم كجا ميرود ، مثل آن دفعه نشود ايشان هم قول دادند در واقع تهديد كردند با حكمي خواهم آمد از آن حكمها، كه همين هم شد كه بخت با ايشان يار بود چون نوار ضبط شده ايشان هم با ساير نوارهاي سخنراني آقاي حاج دكتر نورعلي تابنده قطب سلسله جليله قاطي با آن نوارها برده شد اين هم از بدشانسي ما و خوش شانسي اين آقا و يا شايد فهميده كه صدايش را ضبط كرده ام كه اين همه ضربه زد و شايد هم برنامه اي بود براي بردن اين نوار ضبط شده الله اعلم .

با تقديم احترام حاجيه افسانه قيابي

آدرس : خرم آباد_لرستان_خيابان علوي_كوچه شهيد دانش_بن بست حقير_پلاك 51 منزل مسعود وحدت